بدون عنوان
نازنین پسرم سلامتیت برای من از هر چیزی مهمتره پسرم همیشه سالم بمون هر وقت کوچکترین مسئله ای واست پیش می یاد من می میرم و زنده می شم.پسرکم برام دعا کن که یه مامان قوی باشم. ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:23
عید نوروز
گلکم دغدغه های بزرگ شدنت تمومی نداره به هر حال ما هستیم و اینهمه دلمشغولی خدایا این امر رو بر ما آسان کن.داشتنت موهبت بزرگیه. باش و همیشه شاد باش. امروز روز اول فروردین بود. اولین عید نوروز رادمهرم. این عید ایرانی و شاد رو بهت تبریک می گم. امیدورام عید های زیادی رو در کنار هم و با شادی تجربه کنیم نازنین پسرم. مامان جونا و بابا جون و دایی جونا و خاله جون پیش ما نبودند. عید رو پیش مامان جون و باباجون و عمه جونا و عمو جون بودیم حسابی بهمون خوش گذشت شبم پیششون موندیم و فرداش برگشتیم تو خیلی دوسشون داری و واسشون حسابی می خندی.
نویسنده :
مامان و بابا
12:45
پسر باهوش من
شاه پسرم حسابی شیرین شدی و ما رو با کارای جالبت غافلگیر می کنی یه بازی از طریق سایت پارسه گرد پیدا کردم و باهش هوشتو محک زدیم که همون چیزی که انتظار داشتیم بود یعنی یه پسر باهوش و با استعداد.اینطوری بود که یه روبان به پات می بستیم و یک سر روبان رو به آویز بالای تختت و تو باید با دیدین عملکرد پات مبنی بر تکون خوردن آویز دوباره با اشتیاق این کارو انجام میدادی و همین طور هم شد تو با شدت این آویز رو تکون میدادی به طوری که افتاد و من با دیدن این صحنه ها به داشتنت بیشتر افتخار می کردم نازم. راستی کتاب داستاناتم خیلی دوست داری مخصوصا هاپ هاپوتو که سوت می زنه و وقتی واست می خونمشون و عکساشو بهت نشون می دم انقدر دست و پا می زنی که م...
نویسنده :
مامان و بابا
12:53
دوماهگی رادمهر کوچولو
عشق زندگی من وبابایی امروز 2 ماهه شدی و واکسن دو ماهگیت رو واست زدیم وای که چه کردی از ساعت 12 ظهر تا 8 شب بی قرار بودی و جیغ می زدی ولی الحمدالله نه تب کردی نه نشانه ی بد دیگه ای داشتی. قدت 58 وزنت 5900 بود و حسابی رشد کرده بودی ازت خیلی راضیم چون قبلا واسه شیر خوردن خیلی بیدار نگهم می داشتی ولی الان شبا خوب می خوابی ولی از ساعت 6 صبح دیگه جبران می کنی تو نمی دونی که ما چقدر دوست داریم و واسه ی بودنت چقدر خدا رو شکر می کنیم.خیلی دوست دارم عزیزم. ...
نویسنده :
مامان و بابا
12:40
بدون عنوان
عسلی مامان امروز گوجگولی مامان یک ماهه شد و باز برای چکاب بردیمت دکتر و واسه پروندتم بردیمت مرکز بهداشت.الحمدالله همه چی خوب بود و وزنت 4700 بود و قدتم 56 راستی مامانی تو توی بیست روزگی اغو گفتنو شروع کردی و اولین بار به مامان جون اغو گفتی تمی دونی منو بابایی چه ذوقی کردیم ولی قرار شد پیش کس دیگه ای اینکارو نکنی تا چش نخوری شاه پسر پهلوونم. لبخند هم زیاد میزنی پسر خوش اخلاقم و این واسه ی ما یه موهبت بزرگه که خندتو ببینیم. همیشه شاد باش و سر زنده عزیز دلم. ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:35
بدون عنوان
عزیزم متاسفانه تو روز سوم تولدت با مراجعه به دکتر متوجه زردیت شدیم و تو بیمارستان پاستور بستریت کردیم که الحمدالله به خیر گذشت و ظرف 2 روز مرخص شدی. مامانی خیلی واست ناراحت بود و تو تمام زندگیش انقدر اشک نریخته بود تمام وجودم داشت آتیش می گرفت و از ناراحتی درد کشیدنت هر لحظه آب شدم ولی خدا رو صد هزار بار شکر می کنم که الان سالم و سرحالی نازگل پسرم. ...
نویسنده :
مامان و بابا
12:41
بدون عنوان
عشق مامان بابا امروز پانزده روزه شدی و واسه ی تشکیل پرونده بردیمت مرکز بهداشت.قد و وزنت رو گرفتن که خوب رشد کرده بود.وزنت 3900 بود و قدت 53 دور سرت هم 37 بود.ایشالا همیشه برامون سلامت بمونی. ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:29
بدون عنوان
گلکم توی یازده روزگیت واسه ختنه بردیمت پیش دکترت و ظرف یک هفته هم راحت شدی نازنینم بهت تبریک می گم راستی واسه ختنه سوریت هم مامانی اینا اومدند تا بهت تبریک بگن شب خیلی خوبی بود خیلی دوستت دارم. ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:26
بدون عنوان
پسرکم امروز اولین روز به دنیا اومدنته. نمی دونی من و بابا جون و کسایی که دوستت دارن رو چقدر خوشحال کردی تو متولد 22/9/1392 ساعت 15:50 دقیقه هستی با وزن 3500 گرم و قد 51 سانت با گروه خونی o مثبت و دور سر 36 در بیمارستان سینای مشهد متولد شدی و یک جماعتی رو (علی الخصوص من و باباجون) رو که خیلی منتظرت بودیم از دیدن زیباییت شگفت زده کردی.امیدوارم سالیان سال در صحت و سلامت و شادی روزگارت رو سپری کنی و افتخارمون به داشتنت رو هر روز بیش از پیش کنی. ...
نویسنده :
مامان و بابا
12:35